محل تبلیغات شما

ساعت از ١٢ گذشته. ماه اک داره شیر میخوره. داریم دوتایی؛ من و ماه اک؛ تلاش می کنیم واسه خوابیدنش. خودش رو از آغوشم می کشه بیرون. یاد خودم می افتم وقتایی که تو اتوبوس تهران بودم و شبا تلاش می کردم بخوابم اما توی اون فرم صندلی ها نمیشد. باید جایی پاهامو دراز می کردم. میارمش تو اتاق و میزارمش تو رختخواب کوچولوش. خودمم کنارش دراز می کشم. تو همون تاریکی می بینم که چشمای قشنگش بازه و با لبخند داره به من نگاه می کنه. لبم رو میزارم روی دهن بازش و نفس می کشم طعم این بوسه های تکرار نشدنی رو که هر کدوم متفاوتِ از دیگری. چون احساس من هر لحظه جون دارتر و پررنگ تر از قبل میشه نسبت به این فرشته بی مانند. هر بار که میبوسمش بیشتر ازدفعه قبل عاشق اش می شم. هر بار که بوش می کنم بیشتر از دفعه قبل ستایش اش می کنم. هر بار که نگاهم بهش می افته کمتر از دفعه قبل نگاهم سیر می شه. هر بار که بهش شیر میدم راحت تر از دفعه قبل می تونم جونم رو فداش کنم. هر بار که صداشو می شنوم بیشتر از دفعه قبل لذت می برم. هر بار .

خسته ام. ماه مثل بچه گیای خودم خیلی می لوله. ده بار میچرخه، وول میخوره و سروته میشه تا یک پوزیشن باب دلش پیدا کنه.

به نظر میاد خوابش برده!! وقتی می خواد بخوابه بدش میاد پتو یا لحاف روش بکشم. هوای اتاق سرده. با این که میدونم دوست نداره یورگان رو میندازم روی پاهاش. غرن و با اعتراض، پرتش می کنه اونطرف وهمین که میشینم که برم سالادها رو جمع کنم؛ تلاشمون بی اثر میشه. سالادها رو که جمع می کنم باز چراغها رو خاموش می کنم که بخوابیم. تو تاریکی دنبالم راه میاد. 


٢٥ دی ماه ساعت یک و ده دقیقه بامداد


+ نمیدونم اونشب کی و چطور خوابید. اصلا اونشب رو یادم نمیاد به جز اون چشمای براقش تو تاریکی. اما دلم نیومد این نوشته نیمه کاره  لبریز از شیطنتهای دخترکم رو منتشر نکنم


+ نظرات رو بعدن تایید می کنم. طبق معمول این روزها به شدت خوابم میاد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها